موسیقی پارس ـ یاسمن امانی: خواستم مثلِ همیشه با مقدمهای کوتاه شروع کنم؛ اما به نظرم اگر این بار بدون هیچ مقدمهچینی، یک راست بروم سر اصل مطلب بهتر است! آنقدر خودمان را گرفتار همین حاشیهها کردهایم که خیلی چیزها یادمان رفته است. تصمیمم برای نوشتن این یادداشت از آنجا بود که در یکی از صفحههای مجازی عکسی از استاد «محمدرضا لطفی» را دیدم که در کنارش جملهای نوشته شده بود با این مضمون: «آیا اصلاً مرا میشناختی؟؟؟!!!»
زمانی که این جمله را خواندم ـ اغراق نکردهام اگر بگویم که ـ به احترام این نویسنده ایستادم! حرف دلم را زده بود؛ دقیقاً از روزی که «استاد لطفی» از زمین کوچ کرد، سیل عظیمی از افراد به ظاهر دوستدار موسیقی اصیل و سنتی ایرانی ـ به قول یکی از دوستان تاکید میکنم «ایرانی» ـ عکس ایشان را به همراه متنهایی با محتوای حزن و اندوه و دیگر چه کنیم و… منتشر کردند. متنهایی که از دیدنشان نمیدانستم بخندم یا گریه کنم؟!
مشکل فقط به این جا ختم نمیشود؛ نوازندهی برجسته و سرشناس تار و سهتار که در بداههنوازی استادی چیرهدست بود از بین ما میرود و ما اصلاً فرق تار و سهتار را نمیدانیم، چه برسد که با سبک و سیاقش آشنا باشیم و بدانیم دستگاهی به نام «راست پنجگاه» در موسیقی ایرانی وجود دارد که وی آثار شاخص و زیبایی در آن به یادگار گذاشته است!
ما فقط این را میدانیم که شخص مهمی درگذشته و اگر خودمان را در نگاه دیگران ناراحت و محزون نشان دهیم ـ به عنوان فردی که دوستدار موسیقی است ـ به خاطر چنین غمی مورد تحسین قرار میگیریم. این داستان در بین اهالی رسانه نیز صرفاً موضوعی است برای نوشتن یادداشت و یا مقاله!!! گلایهام از دوستانیست که به جای کمک به ترویج موسیقی ایرانی، تنها گاهی به نوشتن چند سطری آن هم به سبب مناسبتی خاص بسنده میکنند! آنها که به رفتن استاد هم رحم نکردن هم که دیگر جای بحث ندارند.
دلیلش هم واضح است: همهی ما موسیقی را خلاصه و محدود به هنرمندانی کردهایم که تنها نام هنرمند را به دوش میکشند! همانهایی که ما نه هنری از آنها دیدهایم و نه رفتاری هنرمندانه!! فقط با حمایت آنها روز به روز به غربت موسیقی سنتی افزودهایم.
استاد محمدرضا لطفی!
رفتنت داغیست بر پیکر موسیقی ایران که هیچگاه مرهمی برایش یافت نخواهد شد. آسوده بخواب که شاگردان خوبت، که گروه شیداییات، ادامهدهندهی راه تو خواهند بود؛ گرچه راه سختی پیش رو دارند! زیرا بدون تو و با غربتشان در وطن و در میان مردمشان، هر لحظه ناامیدی وجودشان را در بر میگیرد؛ اما از تو آموختهاند که دلسوز باشند و با تلاش و دقت و وسواس از میراث داران موسیقی کهن باشند.
ما را ببخش!!! میدانیم رسم وفا نبود که اینگونه به جای این همه سوگ و فغانِ امروز، دیروز یاریات نکردیم. آخر خودت که میدانی این رسم دنیاست که گر بخواهی عزیز شوی…….!!!
خداحافظ سرای امید ایران!